سلام،
ممنون از ایدههای خوب شما. به نظرم درست برداشت کردهاید. اصیل بودن یک رهبر یک ویژگی فراتر، یا به تعبیر دیگری مبناییتر و درونیتر از سبکهای رفتاری اوست. مثال خوب شما هم اتفاقا میتواند کاربرد داشته باشد. استفاده از سبک مشارکتی توسط یک رهبر میتواند بر مبنای رهبری اصیل باشد یا نباشد. بسته به این دارد که استفاده از این سبک چقدر «آگاهانه و حاصل انتخاب» است، یا به دلیل تحت تاثیر قرار گرفتن محض. البته در عالم واقعی ممکن است این موضوع صفر و صد نباشد و در رهبران سازمانی مختلف به درجات گوناگونی باشد. ضمنا در این مثال، فردی که از رهبری مشارکتی استفاده میکند، اگر با اصالت انتخاب و استفاده کرده باشد، آن را به شیوهای اجرا میکند که با ویژگیهای خودش متناسب سازی کرده باشد، و نه به صورتی که مانند استفاده از یک روش کپی برداری شده باشد. به همین طریق رهبری تحولی یا تبادلی میتواند در کنار رهبری اصیل باشد یا نباشد.
درباره قسمت دوم مطالب جنابعالی، به نظرم یک انسان اصیل اگر به عنوان یک رهبر توسط دیگران شناخته شود، به دلیل اصالتش احتمالا دارای مکانیزمهای درونی خواهد شد که در موقعیت رهبری سازمانی نیز بتواند اصالتش را حفظ کرده و در یک فرایند به عنوان یک رهبر اصیل هم فعال باشد. البته لطفا توجه داشته باشید که همانطور که در ادبیات این حوزه تأکید شده است، «رهبر اصیل» با «رهبری اصیل» متفاوت است، و رهبری اصیل یک فرایند است که در آن موقعیت و پیروان هم وجود دارند. سوال بعدی اینکه آیا هر رهبر اصیلي یک انسان اصیل هم هست؟ سوال سختی است. به نظرم اگر پاسخ آن مثبت باشد، به این معنا است که با تغییر نقش آن فرد از رهبر سازمانی به نقشهای دیگر اجتماعی، فردی، یا خانوادگی همان مکانیزمهایی که در بستر سازمانی فعال بودهاند، این قابلیت را خواهند داشت که در بسترهای دیگر هم فعال شده و اصالت را از یک بستر به بستر دیگر هم انتقال دهند. احتمالا هم از منظر فلسفی و هم روانشناختی و نيز با توجه به متغير هاي زمينه اي قابل بررسی است. درباره این نکته جالب شما فکر خواهم کرد.
در تماس باشید،
علوی
سلام،
ممنون از ایدههای خوب شما. به نظرم درست برداشت کردهاید. اصیل بودن یک رهبر یک ویژگی فراتر، یا به تعبیر دیگری مبناییتر و درونیتر از سبکهای رفتاری اوست. مثال خوب شما هم اتفاقا میتواند کاربرد داشته باشد. استفاده از سبک مشارکتی توسط یک رهبر میتواند بر مبنای رهبری اصیل باشد یا نباشد. بسته به این دارد که استفاده از این سبک چقدر «آگاهانه و حاصل انتخاب» است، یا به دلیل تحت تاثیر قرار گرفتن محض. البته در عالم واقعی ممکن است این موضوع صفر و صد نباشد و در رهبران سازمانی مختلف به درجات گوناگونی باشد. ضمنا در این مثال، فردی که از رهبری مشارکتی استفاده میکند، اگر با اصالت انتخاب و استفاده کرده باشد، آن را به شیوهای اجرا میکند که با ویژگیهای خودش متناسب سازی کرده باشد، و نه به صورتی که مانند استفاده از یک روش کپی برداری شده باشد. به همین طریق رهبری تحولی یا تبادلی میتواند در کنار رهبری اصیل باشد یا نباشد.
درباره قسمت دوم مطالب جنابعالی، به نظرم یک انسان اصیل اگر به عنوان یک رهبر توسط دیگران شناخته شود، به دلیل اصالتش احتمالا دارای مکانیزمهای درونی خواهد شد که در موقعیت رهبری سازمانی نیز بتواند اصالتش را حفظ کرده و در یک فرایند به عنوان یک رهبر اصیل هم فعال باشد. البته لطفا توجه داشته باشید که همانطور که در ادبیات این حوزه تأکید شده است، «رهبر اصیل» با «رهبری اصیل» متفاوت است، و رهبری اصیل یک فرایند است که در آن موقعیت و پیروان هم وجود دارند. سوال بعدی اینکه آیا هر رهبر اصیلي یک انسان اصیل هم هست؟ سوال سختی است. به نظرم اگر پاسخ آن مثبت باشد، به این معنا است که با تغییر نقش آن فرد از رهبر سازمانی به نقشهای دیگر اجتماعی، فردی، یا خانوادگی همان مکانیزمهایی که در بستر سازمانی فعال بودهاند، این قابلیت را خواهند داشت که در بسترهای دیگر هم فعال شده و اصالت را از یک بستر به بستر دیگر هم انتقال دهند. احتمالا هم از منظر فلسفی و هم روانشناختی و نيز با توجه به متغير هاي زمينه اي قابل بررسی است. درباره این نکته جالب شما فکر خواهم کرد.
در تماس باشید،
علوی