یادگیری از بحران، هم در زندگی فردی می تواند رخ دهد و هم در سطح سازمانی و اجتماعی. از طرفی در هر سه حالت ممکن است به بحرانهای مقدماتی توجهی نشود و دیگر امکان برونرفت از بحرانهای بزرگتر به سختی میسر شود. این دو مسأله ذهن مرا با دیدن عنوان مطلب، به خود مشغول نمود که به هر دوی آنها نیز اشاره شده بود. از جامعیت مطلب و دلایل رابطه ای جامع متشکر.
شاید بتوان به این موضوع نیز فکر کرد که چرا ممکن است به بحرانهای مقدماتی توجهی نشود. به نظر می رسد دلیل تعمق کم در بحرانهای مقدماتی، در سه سطح فردی، سازمانی و اجتماعی می تواند خیلی از هم متفاوت باشد. مثلا در سطح فردی ممکن است روحیه ضعیف، در سطح سازمانی، اتکا به علائم خوشبینانه غیر متدوام و در سطح اجتماعی، غرور بیجا و امثالهم باشد. شاید بتوان در هر سطح بطور جداگانه چنین عواملی را بررسی نمود.
با تشکر از نگارش این مطلب.
یادگیری از بحران، هم در زندگی فردی می تواند رخ دهد و هم در سطح سازمانی و اجتماعی. از طرفی در هر سه حالت ممکن است به بحرانهای مقدماتی توجهی نشود و دیگر امکان برونرفت از بحرانهای بزرگتر به سختی میسر شود. این دو مسأله ذهن مرا با دیدن عنوان مطلب، به خود مشغول نمود که به هر دوی آنها نیز اشاره شده بود. از جامعیت مطلب و دلایل رابطه ای جامع متشکر.
شاید بتوان به این موضوع نیز فکر کرد که چرا ممکن است به بحرانهای مقدماتی توجهی نشود. به نظر می رسد دلیل تعمق کم در بحرانهای مقدماتی، در سه سطح فردی، سازمانی و اجتماعی می تواند خیلی از هم متفاوت باشد. مثلا در سطح فردی ممکن است روحیه ضعیف، در سطح سازمانی، اتکا به علائم خوشبینانه غیر متدوام و در سطح اجتماعی، غرور بیجا و امثالهم باشد. شاید بتوان در هر سطح بطور جداگانه چنین عواملی را بررسی نمود.
با تشکر از نگارش این مطلب.