به نام خدا. رهبری سازمانی بنا به نظر برخی از صاحبنظران دارای ابعاد مختلفی است. یک جنبه آن که بیشتر در ادبیات رهبری سازمانی از منظر روانشناختی و رفتار سازمانی مطرح است، به نحوه تعامل و نفوذ رهبر سازمانی بر دیگران می پردازد. بعد مهم و محوري دیگر نیز رهبری استراتژیک و جهت دهی به سازمان است. این بعد ارتباط قوی با مباحث برنامه ریزی استراتژیک و خلق استراتژي دارد. به نظر می رسد مفهوم سازی انجام شده در ادبيات رهبري سازماني که از رهبری اصیل از منظر رفتاری و تعاملی انجام شده است شاید برای جنبه استراتژیک رهبری سازمانی نیز قابل استفاده باشد. در این نوشته تلاش شده است تا در این زمینه مفهوم سازی اولیه ای براي "رهبری استراتژيك اصيل" از زاويه ابعاد اصالت روانشناختي پیشنهاد شود. به علاوه، گر چه رهبري سازمانی به يك فرايند تعاملي و نه فقط به نقش يك فرد اشاره دارد، اما به عنوان يك نقطه شروع رايج تر در اين بحث، در ادامه به جنبه فردي رهبری سازمانی تاكيد بيشتري مي شود.
"خودآگاهی" به عنوان یک بعد رهبری اصیل در جنبه های تعاملی و رفتاري، در رهبری استراتژیک هم عامل مهمی به نظر می رسد. خودآگاهی به رهبر استراتژیک می تواند این اجازه را بدهد تا نقاط قوت و ضعف خود و تاثیرش بر سازمان را بهتر بشناسد و همچنین با سوگیری های احتمالی خود در تحليل هاي سازماني اش آشنایی بيشتري پیدا کند. چنانچه رهبر استراتژیک سازمان از خودآگاهی بیشتری برخوردار باشد، احتمالا قادر خواهد بود تحلیل هاي شفاف تری را در تفکر استراتژیک خود با سو گیری کمتری در شناخت پدیده های داخل و بیرون سازمان داشته باشد. به طور مثال از زاويه خاص بحث خودشيفتگي، خودآگاهی شرايطي را فراهم خواهد کرد تا رهبر استراتژیک مکانیزم هایی شناختي را برای جلوگیری از تاثیر درجاتی از خودشیفتگی احتمالي خود بر روی تحلیل های استراتژيك بیابد. در برخي تحقيقات، خودشيفتگي عاملي تاثير گذار بر عدم درك صحيح از تحولات محيطي سازمان و عدم واكنش صحيح و به موقع نسبت به تحولات محيطي معرفي شده است. يكي از تبعات احتمالي خودآگاهي روانشناختي مي تواند اين باشد كه بين افكار و عواطف نيز پيوستگي و يكپارچگي بيشتري ايجاد شود. "دوست داشتن استراتژي" هاي شركت خود و تعهد عاطفي به آنها براي استمرار تلاش و فعاليت در آن جهت، نوعي يكپارچگي دروني از نظر روانشناختي درباره استراتژي است. شايد بتوان پيشنهاد داد كه خلق استراتژي به عنوان يك پديده، صرفا "خروجي يك تحليل ذهني و آنالتيك مبتني بر داده هاي محيط هاي داخلي و بيروني" نيست. بلكه فرايندي است كه در آن كليه مكانيزم هاي روانشناختي شناختي، هيجاني و رفتاري به صورت يكپارچه بايد در گير شوند. در غير اينصورت خلق استراتژي هايي كه صرفا حاصل تحليل فني اطلاعات محيط داخلي و بيروني است، اما داراي يكپارچگي لازم با ارزش هاي مبنايي سازمان و مديران آن (كه ريشه هيجانات مثبت در مديران نيز مي باشند) نيست، تعهد كافي را به عملياتي كردن آن استراتژي ها ايجاد نمي كند.
"پردازش متوازن" از ابعاد رهبري اصيل نيز زمينه قابل توجهي در مفهوم سازي رهبري استراتژيك اصيل مي تواند باشد. رهبر سازماني برخوردار از پردازش متوازن روانشناختي، علاوه بر تمركز و توجه به تحليل دروني خود، توجه بالايي به اطلاعات محيطي و تحليل آنها نيز دارد. به عبارتي در عين اتكا به تحليل هاي خاص خود، ذهن خود را به نگاه هاي جديد نيز باز نگاه مي دارد اما آنها را كپي نمي كند. اين عامل مي تواند اين تبعات را براي رهبر استراتژيك اصيل داشته باشد كه در تعامل و گفتگو با ديگران تحليل هاي خود را ارتقا و همچنين اطلاعات بهتري و همه جانبه تري را از شرايط داخلي و بيروني سازمان براي خود و البته ارتقاي سازمان فراهم كند. از منظر مرتبط ديگري، تكرار كوركورانه نكردن از ديگران در عين ارزش دادن به يادگيري و تعامل با ديگران جنبه مهمي از اصالت پيشنهاد شده است. شايد بتوان پيشنهاد داد كه تكرار نكردن استراتژي هاي ديگر شركت ها بدون درك عميق آنها و درك تناسب آن استراتژي ها با ماموريت ها و ارزش هاي بنيادين و همچنين شرايط موقعيتي شركت خود جنبه ديگري از رهبري استراتژيك اصيل از زاويه پردازش متوازن باشد.
یک بعد مهم ديگر اصالت روانشناختي که در رهبری اصیل از جنبه تعاملی مورد توجه بوده است، "عمل واقعی" بر اساس ارزش ها و اصول بنيادين دروني است. در حالتي مشابه، رهبر استراتژیک نيز در عمل در موقعیت های عملی مختلفی ممکن است بر سر دو راهی قرار بگیرد تا تامل كند که "تا چه حد واقعا بر اساس استراتژی هاي شركت عمل مي کند؟". در برخی تصمیم گیری های تجاري و عملياتي ممکن است شرایطی پیش بیاید كه یک رهبر سازمانی استراتژیک وسوسه به اخذ تصمیمیاتی شود که در کوتاه مدت تاثیرات مالی خوبی داشته باشد اما عملا سازمان را از مسیر استراتژیک خود خارج کند، به گونه اي كه به سادگي قابل بازگشت هم نباشد. شاید بتوان پیشنهاد داد که یک رهبر استراتژیک اصیل استمرار و ثبات بیشتری در عمل واقعي به مسیر استراتژیک سازمان خود دارد و یکپارچگی لازم بين اخذ تصمیمات روزمره سازمان با استراتژی های سازمان را در عين گرايش واقعي به يادگيري مستمر رعایت می کند. اصالت در رهبری سازمانی نیز می تواند در تعاملات رهبر استراتژیک با ديگر مديران و همكاران سازمان کمک کند تا یکپارچگی بیشتری بین عمل سایر مدیران سازمان با استراتژی ها از طریق افزایش اصالت آنها نیز ایجاد نماید.
"اخلاق مدار بودن" به عنوان يك پايه رهبري اصيل، در رهبري سازماني استراتژيك اصيل نيز مي تواند قابل مفهوم سازي باشد. ارزش هاي بنيادين كار و كسب يك بنگاه به خصوص وقتي در جهت پاسخ گويي به نيازهاي بنيادين مشتريان و تعالي فردي و گروهي مردم در جامعه باشد، مبناي ارزشي مهمي براي شكل گيري استراتژي هاي سازماني است. از اينرو خلق و پياده سازي استراتژي ها بر پايه تعهد به ارزش هاي بنيادين كار و كسب يك بنگاه اقتصادي جنبه مهمي از رهبري استراتژيك اصيل مي تواند باشد.
مفهوم سازی پيشنهادی فوق البته نياز به دقت بخشي بيشتري مي تواند داشته باشد. اما شايد به عنوان نقطه شروعي براي علاقه مندان حوزه استراتژي سازماني به خصوص كساني كه از منظر شناختي (cognitive) به استراتژي نگاه مي كنند قابل تامل و شايد مفيد باشد.
دیدگاهها
ممنون خیلی عالی بود
افزودن دیدگاه جدید