به نام خدا. این روزها خیلی از صاحبنظران و آموزش دهندگان در موقعیت های مختلفی، به خصوص در شبکه های اجتماعی، تمرکز و تاکید زیادی بر استفاده از تعاليم روانشناسی و فلسفی برای قابلیت افزایی و ایجاد قوت های فردی در مواجهه با مشکلات و بحران ها دارند. به نظرم در میان خیلی از این آموزش ها و تعاليم نکات ارزنده ای وجود دارد. مثلا تقویت حس و باور عاملیت و اصالت در افراد نقشهای مهمی در نوع برداشت، تنظیم رابطه وجودی خود با محیط و رابطه سازنده با آن دارند. اما حقیقتا آیا این نوع تمرکز برای ایجاد فضایی برای امید و حرکت سازنده کفایت می کند؟ اگر از فضای فکری صرفا روانشناسی فردی خارج شده و وارد روانشناسی اجتماعی و سازمانی شویم و توجهی جدی نیز به مفاهیم جامعه شناسی و به خصوص با رویکرد «نهادی» داشته باشیم، متوجه می شویم که توجه صرف به جنبه های قابلیتزایی فردی الزاما کفایت نمی کند و حتی ممکن است در برخی افراد، وقتی در تلاش های خود شاهد هیچ دستاوردی نباشند، احساس سرخوردگی ایجاد کند. برای این ادعا دلایلی به شرح زیر ارائه می شود:
۱. امیدواری علاوه بر عاملیت نیازمند داشتن «اهدافی ارزشمند» و تحقق پذیر و نیز «باور به این است که مسیرهایی برای دستیابی به هدف وجود دارد» که قابل استفاده و کارآمد هستند (۱) (اسنایدر، ۱۹۹۴). در فعالیت های جمعی نیازمند مکانیزم هایی برای هدف گذاری های جمعی و توافقی و نیز خلق و برنامه ریزی مسیرهایی برای دستیابی به هدف هستیم که جز با همفکری و ایجاد سینرژی حاصل نمی شود. تلاش های صرفا فردی در یک نظام اجتماعی بزرگ، قلمروی تاثیر گذاری اندکی دارند. برای ایجاد تحول و خلق دستاوردهای لازم چاره ای جز نهادسازی و شبکه سازی برای ایجاد ظرفیت ها و قابلیت های جمعی برای تاثیر گذاری نداریم. حتی افراد وقتی می توانند با عاملیت خود موجب شکل گیری یا بهبود نهادهای موثر بر عملکرد سازمان ها و جامعه شوند که خود با روش های موثری کنشگری سازنده ای در تعامل با نهادهای موثر کنونی داشته باشند.
۲. در فضاهای سازمانی و صنعتی نیاز به شبکه سازی برای تجمیع منابع و استفاده مدبرانه از آنها برای اهدافی بزرگتر از اهداف فردی هستیم. این کار البته که نیاز به رهبرانی با عاملیت دارد، اما تقویت عاملیت، آنهم عاملیتی حقیقی مبتنی بر تجربه، نیازمند خلق دستاوردهای واقعی جمعی (۲) است (بندورا، ۲۰۰۱). از اینرو لازم است علاوه بر استفاده از تعالیم روانشناسی، برای امیدبخشی و باور و احساس عاملیت های فردی، راه هایی برای ایجاد سینرژی و تلاش هایی جمعی برای خلق دستاوردهای جمعی بهتر شناسایی و تجربه کنیم.
۳. همه انسان ها الزاما قادر به تقویت عاملیت و اصالت خود برای اثرگذاری بر محیط نیستند. خیلی از افراد به علل مختلف بیشتر تحت تاثیر محیط اطراف خود هستند و از اینرو واکنش های آنها به زندگی تحت تاثیر قوت نهادهای پیرامونی آنها است. از اینرو گر چه باید همچنان به استفاده از روش هایی برای تقویت عاملیت و قابلیت های لازم برای تطبیق سازنده افراد با محیط اطرافشان ادامه داد، اما نباید غافل شد که آنچه خیلی از افراد تجربه می کنند تعاملی است که در واقعيات با کارآمدی نهادهای مختلف پیرامونی شان دارند.
۴. در جامعه ای که بخش عمده ای از آن دارای ارزش های جمع گرایانه (۳) هستند، برای اینکه بتوانند درک موثری از خود برای حرکت و سازندگی داشته باشند نیاز به این دارند که دیگران و نهادهای پیرامونی را هم همسو با این حرکت ببینند. این پیشینه و نظام فکری جمع گرایانه اتکای زیادی به محیط پیرامونی و نهادهای اجتماعی ایجاد می کند (مارکوس و کیتایاما، ۱۹۹۱). از اینرو مسیر و قوت سازندگی نهادهای جمعی که به آنها تعلق داریم عامل مهمی برای امیدواری و انرژی انگیزشی افرادی است که دارای ارزش های جمع گرایانه قوی هستند.
۵. بخش مهمی از رفتارهای فردی و جمعی ما حاصل در هم تنیدگی قدرت و دینامیک های بین نهادهای اجتماعی و صنعتی مختلف است. بدون برخورداری از دانش و مهارت های مرتبط با این حوزه شاید نتوان تاثیر گذاری های قابل توجهی را ایجاد کرد.
با توجه به استدلال هایی مانند موارد فوق، نیاز به دانش و تجاربی داریم که جامعه ما را با نهادهای اجتماعی و اقتصادی قوی تری مجهز سازد. از جمله این نهادها شبکه سازی ها و فعالیت های صنفی و حرفه ای است که می تواند سازندگی زیادی ایجاد کند. این نهادها علاوه بر قوت بخشی به مطالبه گری های سازنده موجب هم فکری و شکل گیری تدابیر بهتر و نیز استفاده موثرتر از منابع و سرمایه های موجود می شود. برای ارتقای دانش و مهارت های لازم برای نهادسازی و تقویت نهادهای سازنده کنونی هنوز راه درازی وجود دارد. شناسایی عوامل موثر بر ناکارآمدی ها و ضعف تشکیل و یا موانع رشد و قوت گیری این نوع نهادها نیاز به بررسی جداگانه ای دارد. در این رابطه بررسی موضوعاتی نظیر «کارآفرینی نهادی» (باتیلیانا و همکاران، ۲۰۰۹) به طور موکد پیشنهاد می شود.
پانویس:
(۱) Hope is based on three parameters: Goal, Agency, Path
(۲) Collective mastery experiences
(۳) Collectivistic
منابع برای مطالعه بیشتر:
Bandura, A. (2001). Social cognitive theory: An agentic perspective. Annual Review of Psychology, ۵۲(۱), ۱-۲۶.
Battilana, J., Leca, B., & Boxenbaum, E. (2009). How Actors Change Institutions: Towards a Theory of Institutional Entrepreneurship. Academy of Management Annals, ۳(۱), ۶۵-۱۰۷.
Markus, H. R., & Kitayama, S. (1991). Culture and the self: Implications for cognition, emotion, and motivation. Psychological Review, ۹۸(۲), ۲۲۴.
Snyder, C. R. (1994). The psychology of hope: You can get there from here. Simon and Schuster.
افزودن دیدگاه جدید