به نام خدا. دو گروه از صاحبنظران وجود دارند كه به طور ضمنی يا آشكار با يكديگر درباره مقايسه اهميت تاثیر ساختارهای كلان (به اصطلاح عوامل سخت) در مقابل اهميت تاثیر فرهنگ و رهبری گروهی و سازمانی (به اصطلاح عوامل نرم) بر شكل گیری یا تغییر رفتارهای انسانی بحث مي كنند و به شواهد تحقیقاتی مرتبط با دیدگاه خود اشاره دارند. به طور مثال، برای غنی سازی رفتارهای اخلاقی، گروه طرفدار توجه به جنبه های نرم به دنبال ترويج اخلاق حرفه ای و سازمانی و تبيين جايگاه رهبری سازمانی در ايجاد اين نوع از رفتار ها هستند. از طرف ديگر، معتقدين به اهميت عوامل سخت بر اين باور هستند كه فقط با اصلاح ساختارها و قواعد تعاملات و تبادلات اقتصادی و سازمانی مي توان جو اخلاقی را به طور پايدار ارتقا بخشيد. در قالب مثالی ديگر، براي اينكه بتوان خودشيفتگی مديران ارشد سازمان ها را كنترل كرد، ديدگاه مبتنی بر عوامل نرم، تاكيد بر تقويت خودشناسی، خود آگاهی و ارتقای اصالت دارد. در مقابل، ديدگاه سخت راه كار اصلی و پايدار را ارتقاي كيفيت نظام های حكمرانی و حاكميت شركتی و تقويت شفافيت و پاسخگويی در نظام ها مي داند.
حال سوال اينست كه در مثال های فوق، آيا ضرورت پرداختن به نظام ها يا ساختار حكمرانی مناسب كه به درستی به نقش و اهمیت آنها تاكيد مي شود، خود ناشی از تفكر اخلاقی خاصی نزد طراحان و مجريان اين نوع نظام ها نيست؟ آيا ايجاد اين نظام ها و ساختارها، خود ناشی از انگيزه های اخلاقی براي سامان دهي به امور نيست؟ به نظر مي رسد كه ترويج اخلاق در سطح كلان و عمومي، خود شايد موجب بستر و محركی براي ايجاد انگيزه ها و ديناميك های اجتماعی و حاكميتی براي ايجاد نظام ها و ساختارهای حكمرانی مناسب باشد، كه به نوبه خود مجددا بر اصلاح رفتارها تاثير گذار مي باشند.
از اينرو، شايد بتوان گفت كه اگر چه ساختارها بر رفتارها اثر مي گذارند، اما طراحی و جاری سازی ساختارها نيز نيازمند انگيزه هاي كيفی و نوآوری نزد طراحان و مجريان آنها است. اين انگيزه ها الزاما با ساختارها و قواعد قبلي ممكن است بوجود نيايد. به علاوه، استفاده صحيح و با كيفيت از ساختارها و سيستم ها نيز نيازمند انگيزه های كيفی و عوامل انسانی لازم است. همچنين، در شرايط و موضوعات پيچيده، دستيابی به ساختارها و نظام هاي ايده آل به يكباره مقدور نيست و نيازمند يادگيری و نوآوری است. از اينرو، فعال نگاه داشتن مسير يادگيری براي تكميل و اصلاح ساختارها در طی زمان، خود نيازمند باور طراحان و مجريان به كاركرد اصلی آن ساختارها و ارزش های بنيادين شكل دهنده آن ساختارها است. از طرف ديگر، دل بستن كامل به عوامل نرم نيز شرايط لازم را براي مديريت صحيح شرايط و ايجاد تغييرات پايدار و سيستمی بوحود نمي آورد و ممكن است همچنان مشكلاتی كليدی ناشی از ساختارهای نامناسب همچنان وجود داشته باشند.
از اينرو پيشنهاد مي شود كه در گفتمان رايج در يك سازمان و يا جامعه، هم نياز به گفتمان ساختاری و هم گفتمان انسانی و اخلاقی وجود دارد كه يكديگر را تكميل كنند. از ميان اين دو گفتمان، رهبرانی سازمانی تربيت مي شوند كه هم از جنبه های نرم داراي انگيزه های كيفی و ارزش های درونی لازم برای حل سيستماتيك مسايل هستند و هم قادر هستند تا طراح و استفاده كنندگانی با كيفيتی براي ساختارها و سيستم های لازم باشند. به علاوه، این افراد باید آماده مشاركت و تعاملاتی اصیل باشند كه با همكاري ديگران، در مسير يادگيری و نوآوری، سازمان ها را با ساختارها و سيستم های مناسب و اصلاح شونده ای هدايت كنند.
نگاه مطرح شده در این یادداشت البته به بررسی های نظری و تحقیقاتی بیشتری برای اصلاح و تکمیل نیاز دارد.
افزودن دیدگاه جدید