به نام خدا. در جریان مطالعه و یادگیری نقادانه موضوعات مختلف پیرامون مفهوم اصالت و رهبری اصیل با سوالاتی برخورد کردهام که البته برای برخی از آنها پاسخهایی اولیه نیز یافتهام. البته این مسیر هنوز ادامه دارد، اما به نظرم رسید که شاید به اشتراک گذاری آنها مفید باشد. در ادامه سوالات و پاسخهایی به آنها که به اختصار مطرح شدهاند تقدیم میشود:
آیا یک رهبر اصیل همواره موفق خواهد شد؟ به عبارتی آیا اصالت حتماً عامل موفقیت است؟ الزاماً خیر. اصالت عاملی است که کیفیت درونی رفتارها را افزایش میدهد و به میزان «درونی بودن رفتارها» بر اساس ارزشهای فردی عمق میبخشد. اما اینکه بهترین رفتار و اقدام برای اثر گذاری بر خروجی چیست موضوع دیگری است. به طور مثال در یک موقعیت خاص که بر اساس شرایط باید مدیری سریعاً تصمیم گیری کرده و اقدام کند چنانچه به طور اصیل وقت زیادی برای مشورت با دیگران بگذارد الزاماً عاملی برای موفقیت وی نخواهد شد و یا در شرایطی عکس آن. البته فردی که برای مدتی قابل توجه مکانیزمهای حفظ و تقویت اصالت را تجربه کرده است ممکن است به صورت طبیعی تشخیصها و رفتارهای مرتبط اثربخشی را به دلیل مکانیزم «پردازش متوازن» یادگرفته باشد که موجب رابطه مستقیم بین اصالت و عملکرد شود. اینکه مفهومی ایستا یا پویا از اصالت در ذهن داشته باشیم شیوه پاسخگویی به سوال فوق را میتواند تغییر دهد. البته به نظرم اصالت فرایندي پویا است (کرنیس و گولدمن، ۲۰۰۶).
آیا رهبران اصیل یک دنده و بیتوجه به واقعیات پیرامونی هستند؟ از یک منظر و برای کسانی که تجربه کمی در اصالت دارند این موضوع بسته به نوع ارزشهای آنها دارد. رهبران اصیلی که به یادگیری ارزش میگذارند بر اساس این ارزش از واقعیات بیرونی یادگیری داشته و نظام فکری خود را مرتباً اصلاح میکنند. مجدداً اینکه چنانچه مکانیزمهای اصالت برای مدت معینی تجربه شوند (به صورتی پویا) به دلیل فعال بودن مکانیزم پردازش متوازن این توان را به رهبران اصیل میدهد که درباره اطلاعاتی که به عملکرد آنها بر میگردد با واقع بینی و درستی و همراه با «خودآگاهی» بیشتری در مقایسه با دیگران برخورد نمایند (کرنیس و گولدمن، ۲۰۰۶).
آیا اصالت تنها یک معنای فردگرایانه دارد؟ الزاماً خیر. ممکن است به نظر آید که شفافیت و خودآگاهی به ارزشها و عواملشناختی و هیجانی درونی منحصر به فرد خود نوعی از فردگرایی است. اما ممکن است فردی «با اختیار خود» برخوردار از خود آگاهی نسبت به عوامل درونی خود مرتبط با ارزشهایی جمع گرایانه بوده و بر اساس آن ارزشها نیز عمل نماید. از اینرو به نظر نمیرسد که اصالت حتماً باید مبتنی بر ارزشهای فردگرایانه باشد (اسلابو و همکاران، ۲۰۱۴).
آیا اصالت اشاره به ابعاد درونی قابل اتکایی دارد؟ آیا ممکن است تاکید بر اصالت موجب اتکا به خودخواهی و انتخاب مسیر اشتباهی شود؟ به نظر میرسد که اگر تاکید بر جنبههای درونی اتکا به عواملی داشته باشد که به اشتباه عواملی صحیح به نظر برسند، یا به جای عوامل عمیق درونی بیشتر ارتباط با حالات سطحی و موقعیتی روانی و هیجانی گذرا باشد، ممکن است اصالت به اشتباه با افکار و هیجاناتی گذرا یکسان دیده شود (گیوگنون، ۲۰۰۴). البته با نگاهی پویا به مکانیزمهای اصالت، نشانه فوق میتواند به این اشاره داشته باشد که خودآگاهی و پردازش متوازن در فرد به خوبی عمل نمیکند یا مدت کافی برای تجربه آن وجود نداشته است. به عبارتی مکانیزمهای اصالت در هنگامی که به خوبی تجربه شوند نباید اتکا به عوامل و حالات گذرا و موقتی را مبنای عمل قرار دهد، و خودآگاهی واقعی رهبر سازمانی هر چه بیشتر تجربه شود تفاوت بین حالات گذرا و افکار و هیجانات عمیق را بهتر تشخیص خواهد داد (کرنیس و گولدمن، ۲۰۰۶).
آیا اصالت رهبران یک پدیده شخصیتی است؟ و آیا اصالت قابل پرورش است؟ اگر منظور اینست که آیا اصالت ذاتی است، آنگاه بر اساس تحقیقات تجربی و مفهوم سازیهای مرتبط نمیتوان چنین برداشتی را داشت. اما اگر منظور اینست که آیا ممکن است برخی ویژگیهای شخصیتی شکل گرفته در کودکی به تقویت اصالت کمک نماید آنگاه شاید بتوان پاسخ مثبتی داد. مثلا عامل شخصیتی «گشودگی به تجربه» میتواند زمینهای برای تقویت اصالت در دورههای بعدی زندگی شود. اصالت به طور عمومی و برای رهبران سازمانی به عنوان عاملی قابل تقویت پیشنهاد شده است. روشهایی مانند توجه به داستان زندگی (شامیر و ایلام، ۲۰۰۵) و تحلیل تصمیمهای خودآگاهانه زندگی و تجربیاتی که برای درونی سازی تجارب با حس اختیار به کار میروند میتوانند رویکردهایی برای تقویت اصالت باشند. یک زاویه دیگر برای پاسخ گویی به سوال اصلی اینست که برخی محققان اصالت را در دو شکل ویژگی فردی عمومی و یا حالتی موقعیتی مورد بررسی قرار دادهاند.
آیا ممکن است از رهبرای اصیل سوء استفاده شود؟ به عبارتی آیا باید با همه نوع افراد اصیل برخورد کرد و نگران تبعات آن نبود؟ در ادبیات این حوزه معمولاً اصالت عاملی برای تعاملی کیفی با افراد نزدیک و ارزشهایی مشابه به صورت بالقوه یا بالفعل مطرح شده است، به گونهای که نزدیکی را بیشتر کرده و جو اعتماد و اطمینان را افزایش میدهد (کرنیس و گولدمن، ۲۰۰۶). اینکه آیا ممکن است یک رهبر اصیل و یا یک پیرو و هر انسانی در تشخیص خود برای تعامل با افرادی خاص اشتباه کند، البته همیشه این احتمال وجود دارد.
آیا فرهنگ اجتماعی که در آن فشارها و تاثیرات زیادی برای همسو شدن و یک گونه بودن وجود دارد امکان اصالت را میدهد؟ اگر بخواهیم به این سوال در سطح اجتماعی پاسخ دهیم شاید بتوان گفت که در جوامعی که شانس انتخاب کمتر است و رفتارها بر اساس فشارهای محیطی شکل گرفته و امکان درونی کردن ارزشهای مرتبط پایین است (هر نوع ارزشی مثلا فردگرا یا جمع گرا باشد)، قاعدتاً از نظر مفهومی شانس تقویت اصالت نیز پایین است. اما اگر بخواهیم در سطح فردی به سوال پاسخ دهیم، به نظرم افراد مختلف در همه انواع جوامع میتوانند با ترویج و حمایت از مکانیزمهای درونی سازی ارزشهای سازنده به خودشان و افراد مرتبط به خود در ارتقای اصالت فردی کمک کنند.
آیا فرد یا رهبری اصیل حتماً فردی اخلاقی است؟ در ادبیات این حوزه دو گروه وجود دارند که یکی اخلاق مدار بودن را لازمه اصالت و گروه دیگری این دو موضوع را الزاماً مرتبط نمیبینند. به نظرم به عنوان ایدههایی اولیه از ادبیات این حوزه، ارتباط این موضوعات را احتمالاً میتوان از دو منظر روانشناختی و جهانشناختی نگاه کرد. از منظر روانشناختی برخی پیشنهاد میکنند که فرایندهای افزایش اصالت تاکید بر روابط انسانی پایدار و قابل اتکا میکنند که اخلاقی بودن در ادامه آن ایجاد یا تقویت خواهد شد، و بدون رعایت اخلاقیات اصالت شکل نگرفته یا تقویت نخواهد شد. برخی نیز اصالت را یک خروجی روابط اخلاقی میدانند و بدون آن بروز اصالت را مقدور نمیدانند (باس و استیدلمیر، ۱۹۹۹). از منظر جهانشناختی نیز ممکن است اگر پیش فرض انسانشناسی ما این باشد که خود واقعی انسانها نیک و اخلاقی است آنگاه ممکن است حقیقی و رو راست بودن افراد اصیل با خود درونیشان را راهی برای تقویت اخلاقی بودن بدانیم (گیوگنون، ۲۰۰۴).
برخی منابع پیشنهادی برای مطالعه بیشتر
Bass, B. M., & Steidlmeier, P. (1999). Ethics, character, and authentic transformational leadership behavior. The Leadership Quarterly, 10(2), 181-217.
Deci, E. L., & Ryan, R. M. (2000). The" what" and" why" of goal pursuits: Human needs and the self-determination of behavior. Psychological Inquiry, 11(4), 227-268.
Gardner, W. L., Cogliser, C. C., Davis, K. M., & Dickens, M. P. (2011). Authentic leadership: A review of the literature and research agenda. The Leadership Quarterly, 22(6), 1120-1145.
Guignon, C. B. (2004). On being authentic. Psychology Press.
این کتاب را جناب آقای آرش محمد اولی ترجمه و توسط انتشارات ققنوس چاپ شده است.
Kernis, M. H., & Goldman, B. M. (2006). A multicomponent conceptualization of authenticity: Theory and research. Advances in experimental social psychology, 38, 283-357.
Shamir, B., & Eilam, G. (2005). “What's your story?” A life-stories approach to authentic leadership development. The Leadership Quarterly, 16(3), 395-417.
Slabu, L., Lenton, A. P., Sedikides, C., & Bruder, M. (2014). Trait and state authenticity across cultures. Journal of Cross-Cultural Psychology, 45(9), 1347-1373.
Add new comment