به نام خدا. از دوران دانشجویی که با مفهوم و ایدههای نظری رهبری اصیل (Authentic leadership) به عنوان یکی از مطرحترین و جدیدترین نظریههای رهبری سازمانی آشنا شدم، آن را نظریهای مهم و در عین حال پیچیده میدانستهام. برای مدتی نیز سعی کردم برخی مبانی فلسفی این نظريه كه به نظر برخی محققان به فلسفه هستی گرایی یا اصالت وجود (existentialism) بر میگردد را بررسی کنم. برخی همکاران دانشگاهی در داخل کشور نیز سعی داشتهاند تا با انجام نقدهایی فلسفی و معرفتی و به اتکای فرهنگ بومی مروری مفهومی بر این پدیده داشته باشند، که مورد توجه بنده بوده است. از طرف دیگر، به دلیل وجود فرصتی ارزنده که در همکاری نزدیک و تعاملی با یکی از مدیران بسیار موفق بخش خصوصی کشور داشتهام، شاهد رفتارها و اثرگذاریهایی از ایشان بودهام که آن را نمونهای قابل توجه از رهبری اصیل یافتهام. خود نیز تلاشی را آغاز کردهام تا رابطهای موثرتر در زندگی حرفهای خود با این مفهوم برقرار کنم.
فهم رهبری اصیل مرا به بحثی ریشهایتر هدایت کرد تا در حدی تلاش کنم که «انسان اصیل» را از منظری فلسفی و رفتاری بهتر بفهمم، و با درگیر شدن در چالشهایی فکری و رفتاری بتوانم مقداری در درونی کردن این پدیده و یافتن منظرهایی برای فهم رهبری و پیروی اصیل از طریق فهم انسان اصیل دستاوردهایی داشته باشم. یادداشت حاضر حاصل جمع بندی برخی اندیشهها و یافتههایی تجربی است که بدون مراجعه مجدد به منابع مستند قبلی نوشته شده است، و میتواند تحت تاثیر مدلهای ارائه شده در متون تخصصی هم قرار گرفته باشد. اما تلاش کردهام تا برداشتی اصیل و کاملاً درونیای باشد که در این مدت دو ساله اندوختهام، هر چند در آغاز این راه هستم.
انسان اصیل کیست؟
پیش فرض این یادداشت اینست که اصیل بودن شرط لازم برای اثرگذاری پایدار بر دیگران است، اما الزاماً هر انسان اصیلی همیشه موفق نیست. یک پیش فرض مهم دیگر در اینجا اینست که ممکن است انسانهای اصیل دارای جهت گیریها، مقاصد و افکار متفاوت صحیح یا نادرستی باشند، که در یک بازه زمانی خاص الزاماً فقط اثرات مثبت و یا فقط منفی نداشته باشند. به نظرم انسان اصیل دارای ویژگیهای زیر است. این ویژگیها ممکن است با هم از نظر مفهومی تا حدی هم پوشانیهایی داشته باشند، اما بیان همزمان آنها شاید به تبیین بهتر موضوع کمک کند:
۱. انسان اصیل خود را میشناسد و میتواند به روشنی و سادگی بیان کند که دارای چه ویژگیهایی است که میتواند از طریق آن ویژگیها بر زندگی دیگران تاثیر گذار باشد. داستانهایی از زندگی خود را به راحتی به خاطر میآورد که چگونه با توجه به ویژگیهای منحصر به فردش توانسته است برای دیگران فرقی ایجاد کرده باشد، و بر این اساس خود را معرفی میکند. از این داستانها نیز میتواند خود متفاوتش را توصیف کند. از اینرو برای فعالیتهای خود هدف و شاید چشم اندازی داشته باشد.
۲. انسان اصیل متوجه تمایز خود با دیگران است و اینکه چه تفاوتی با دیگران دارد برای وی منشا اثر است. وی کپی شخص دیگری نیست، و حتی اگر از دیگران آموخته باشد، «نسخه خاص خود» از آموختههای دیگران را از خودش ارائه میدهد. از اینرو یادگیریهای خود را از دیگران با سبک خاص خودش جمع بندی و به عمل میرساند. از اینرو به کار گیری اصول و قواعد مشترک با دیگران را نیز با توجه به ویژگیهای خودش جامه عمل میپوشاند. به عبارتی حتی اگر با عدهای در یک مکتب مشترک باشد، باز رنگ و بوی خاص خود را دارد.
۳. انسان اصیل حتی اگر خود آگاهانه نخواهد بر دیگران اثر گذار باشد، دیگران در معرض آثار او قرار میگیرند. زیرا در تعاملات با دیگران تلاش میکند «خودش» باشد. خودی که خودخواه نیست و از دیگران میآموزد، اما وجودی یکپارچه و منحصر به فرد است که در تعامل با دیگران نمیتواند بیاثر باشد، و در هر حال وجودش در مقابل پدیدهها واکنشی طبیعی نشان میدهد، آنگونه که متناسب با ویژگیهای اصیلش باشد. چرا که اگر واکنشی از وی بروز نکند، دچار عدم یکپارچگی با خود میشود که اصالتش را به خطر میاندازد.
۴. چون مکانیزمهای درونی و رفتاری مشخصی را از خود میشناسد، و دارای اصول و منش شناخته شدهای است، دارای یکپارچگی در گفتار و کردار است، و از اینرو میتوان به یکپارچگی و اصالت وی اعتماد کرد. یکپارچگی وی برای دیگران قابل مدل کردن است، و معمولاً دیگر افراد از وی به عنوان یک الگو یا سمبل رفتاری یاد کرده و از وی به عنوان یک «نسخه اصل» مثال میزنند.
۵. انسان اصیل در راستای اصول و اهداف نو شونده خود و در جهت رشد ابعاد درونیاش یادگیری مستمر دارد. از تجارب برای توسعه وجودیاش و اصلاح و ارتقای افکار، هیجانات و رفتارش استفاده میکند. حتی اگر در لحظه اول نسبت به تغییرات یا اثرات محیطی واکنشی نشان ندهد، در خلوت خود تا به دستاوردهایی بر اساس یادگیریهای جدیدش نرسد آرام ندارد، چون باید مجدداً به نسخهای اصیل از وجود خود برسد که با آن احساس یکپارچگی و آرامش کند. این حلقه یادگیری با هر سرعت و کیفیتی باشد، بخشی مهم از زندگی اوست و حاصل آن ویژگیهای منحصر به فرد وجودی وی را نتیجه میدهد.
۶. انسان اصیل اگر به اشتباه برود و خطا کند، با آن به سادگی کنار نمیآید. برای اصلاح خود تلاش جدی میکند و مسئولیت اشتباهات خود را پذیرفته و آنها را به گردن دیگران نمیاندازد. به بیان دیگر، برای خود سهمی معنادار در اتفاقات پیرامونیاش قایل است و احساس مسئولیت میکند. از اینرو در زمانی که متوجه اشتباهات خود شود در پذيرش آن اشتباهات صریح و شجاع است، و برای حفظ اصالت و یکپارچگی مجدد خود تلاش زیادی میکند.
۷. انسان اصیل را بیشتر با اعمال وی میتوان شناخت، تا اینکه الزاماً وی علاقهمند باشد تا درباره خود صحبت کند. در تعامل و تجربه عملی داشتن با وی میتوان متوجه شد که وی چگونه در موضوعات مختلف موضع میگیرد، واکنش نشان میدهد و دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد. از اینرو اگر وی در موقعیتی مهم از نظر دیگران قرار گرفته و پذیرای ویژگیهای منحصر به فرد او باشند، و وی نیز دارای توانمندیهای ارتباطی و تعاملی لازم باشد، میتواند بیشتر منشا اثرات قابل توجهي بر دیگران شود.
رهبری و پیروی اصیل چگونه است؟
بر اساس ویژگیهای اصیل یک انسان، رهبران و پیروان اصیل بروز میکنند. رهبران اصیل کسانی هستند که با برخورداری از ویژگیهای فوق ناخودآگاه منشا اثرگذاری بر دیگران میشوند. هر چند اگر خودآگاهانه برای تقویت اثر خود بر دیگران تلاش مضاعف کنند، ممکن است تحولاتی در محیط پیرامونی خود ایجاد کنند. دیگران به آنها اعتماد میکنند و نگرانیها و ابهامات خود را با حضور آنها به آرامش و اطمینان تبدیل میکنند. قواعد ناشی شده از رفتار آنها قواعد تعاملی برای دیگران میشود. رهبران اصیل را شاید بتوان انسانهایی اصیل دانست که ویژگیها و رفتارهای آنان برای دیگران اطمینان بخش است، حتی اگر به احتمال زیاد خود این رهبران چنین قصدی نداشته باشند. از اینرو ممکن است برخی رهبران اصیل در نقش مدیریت ظاهر نشوند، اما اثرگذاریهای خاص خود را داشته باشند. اگر رهبران اصیل بتوانند مهارتهای ارتباطی قوی داشته باشند، میتوانند «رهبران تحولی» (Transformational leaders) اثرگذاری باشند. اصالت آنها در کنار مهارتهای ارتباطی و تعاملی میتواند ایجاد چشم اندازهایی برای تحول در دیگران را تسهیل و تسریع کند، به خصوص اگر ویژگیهای اصیل آنها برای دیگران و در موقعیتهایی خاص الهام بخش باشد. ادعای این یادداشت اینست که اگر کسی به هر علتی به عنوان یک رهبر تیمی یا سازمانی شناخته شود، اما انسانی اصیل نباشد، عمر رهبری تیمی یا سازمانی طولانی نخواهد داشت. تناقضات فکری و رفتاری وی، موجب افت فضای اعتماد میشود. همچنین کم اثری و ضعف یکپارچگی در وی در برخی موقعیتها موجب تضعیف فرایند رهبری از ابعاد روانشناختی، هیجانی، و رفتاری خواهد شد.
متاسفانه و شاید خوشبختانه ممکن است همه انسانهای اصیل در موقعیت رهبری اصیل قرار نگیرند. مثلاً ضعفهای ارتباطی و تعاملی آنها موجب فرصتهای کمتری برای ایجاد تاثیری قوی از آنها بر دیگران شود، و نتوانند با سرعت و قوت تاثیری در حد نفوذ یک رهبر تحولی بر دیگران بگذارند. یا ممکن است شرایط موقعیتی و ویژگیها و نیازهای افراد دیگر به گونهای باشد که ویژگیهای اصیل وی در آن موقعیت دارای الویت برای دیگران نباشد، و از اینرو موجب تاثیر پذیری و اقبال غیر متعارف دیگران به وی نشود، هر چند وی همچنان اصالت خود را دارا است.
ممکن است چنین انسان اصیلی در یک فرایند رهبری، پیرویی اصیل برای رهبری توسط دیگران باشد. در چنین شرایطی یک پیرو اصیل فیدبکهایی مفید میدهد. مکمل رهبر تیم یا سازمان است، و در نقشهایی که میپذیرد مسئولانه برخورد میکند. راههای مختلفی را برای افزایش اثربخشی و یا رفع نقصهای موجود در رهبری دیگران میآزماید، حتی اگر الزاماً موفق نباشد، و نسبت به محیط خود مسئولانه برخورد میکند. حتی اگر پیروی کند، تابع و مجری کپی گونه دیگران نیست، بلکه فعالانه با رشد خود فرایند رهبری را کامل میکند. قابلیتهای منحصر به فردش و تلاشش برای اصیل بودن موجب میشود که بتوان به وی به عنوان همکاری مسئول و فعال نگاه کرد، که حتی ممکن است در نقش نقادی دلسوز و اثرگذار ظاهر شود. یک پیرو اصیل اگر مهارتهای ارتباطی و تعاملی خوبی داشته باشد میتواند همکار سازنده و مکملی باشد.
سوالاتی برای آینده
حال میتوان سوالات دیگری و از جنسهایی مختلف را نیز مطرح ساخت. برخی سوالات به صورت عمومی اینست که دانشجوی اصیل کیست؟ استاد اصیل کیست؟ هنرمند اصیل کیست؟ برای تقویت اصالت چگونه بر اضطرابهای خود غلبه کنیم؟ چه عواملی موجب تضعیف اصالت میشود؟ چگونه اصالت میتواند در مسیری غلط بیفتد؟ و مهارتها و ویژگیهای مکمل برای اصیل بودن و افزایش اثربخشی آن چیست؟ آیا از مناظر فلسفی دیگر میتوان فهم صحیحتر و دقیق تری درباره انسان اصیل به دست آورد؟ از منظر تخصصی نیز لازم است درباره شیوه شکل گیری رهبری اصیل و پیروی اصیل و نیز پیامدهای مثبت آن بر پدیدههای سازمانی بررسی بیشتری انجام داد.
امیدوارم بتوانم در آینده با شیوهای علمی و سیستماتیک در حوزه رهبری اصیل و پیروی اصیل تحقیقات موثری را انجام، و فرصتهای بیشتری برای درک و شناخت رهبرانی اصیل در عرصه سازمانی را به دست آورم. و از همه مهمتر، بتوانم به اصالت خود در ایفای صحیح نقشهایی درست که باید بر عهده داشته باشم بیفزایم.
دیدگاهها
جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص رهبری اصیل مراجعه کنید به:
سرمایه روانشناختی سازمان ترجمه عبدالرسول جمشیدیان و محمد فروهر انتشارات آییژ
روانشناسی مثبت گرا در کار ترجمه محمدفروهر، عبدالرسول جمشیدیان و مریم قانع نیا. انتشارات پتروشیمی تهران
مطلب بسیار جالبی است که ذهن بنده را کاملاً درگیر کرد. از جناب دکتر بابت دقت در ارائه نظرات و کلام زیبا، مانند همیشه سپاسگزارم. بی صبرانه منتظر نوشته های بعدی در این خصوص هستم.
عرض سلام و احترام
مطلب خیلی خوبی بود و بهره بردم
ضمن تشکر ویژه و آرزوی موفقیت های بیش از پیش برای شما استاد محترم.
سوالی که برایم پیش آمده این ست که آیا در جهت مدل سازی تربیت انسان اصیل کاری صورت گرفته ؟
برای انسان اصیل می توان سطوحی در نظر گرفت و سطحی را برای عموم و یا اکثر افراد جامعه در نظر گرفت تا با تعریف اقداماتی موجبات اراتقای جامعه را فراهم کرد؟
تشابه و تفاوت مفهوم انسان اصیل با گزاره هایی که در مبانی دینی در تعریف معرفة النفس و کرامت نفس و عزت نفس آمده ست در چیست؟
تا قبل از خواندن مطلب شما من یک مبنای کلی در تربیت داشتم و آن اینکه اگر در فرد روح عزت و کرامت نفس و همچنین اعتماد به نفس رو بیدار و تقویت کنیم زمینه خیلی از رشدها را برایش فراهم کردیم و از خیلی از آسیب ها هم مصون می ماند.
در مبحث تربیت مدیر اصیل هم بشدت مشتاق دانستنم ...بشدت.
خیلی از مطالب شما بهره بردم
موفق و پیروز باشید
با سلام
من از تعاریفی که شده متوجه نشدم که بالاخره تعریف رهبری اصیل در یک یا دو جمله کوتاه چی میشه؟ لذا رجوع کردم به اینترنت و شخصیت های معرفی که از این اصطلاح استفاده کرده و یا سعی کرده اند از اون تعریفی رو ارائه دهند. نمی خوام وارد جزییات بشم اما یک سئوالی که همیشه در دانستن یک اصطلاح جدید هست این است که خوب کاربرد این اصطلاح چیست ؟ ما برای عدم توضیح چه مفهومی از این اصطلاح و یا اسم استفاده می کنیم و وقتی از این اسم استفاده می شود بالعکس چه مفهومی باید در ذهن القاء شود.
بطور خلاصه ما داریم این اصطلاح رو تعریف می کنیم که چه مفهومی را در ذهن شنونده القاء کنیم؟
البته من مطالعه عمیقی در این موضوع ندارم اما به عنوان یک شاگرد یا دانشجوی ابتدایی حدس می زنم که فردی برای یک مفهوم خاصی و یا شاید برای زیبایی کلام این کلمه را بکار برده و بعد گروهی از این اسم خوششان امده و بدنبال تعریف برای آن گشته اند. البته این جنبه لطیفه گونه قضیه است. اما...
یک سئوال اساسی که شاید بتوان گفت ریشه پیدایش این اصطلاح است این است که:
چگونه می توان پیشرفت های مطلوب یک شرکت یا سازمان را صرفنظر از موقعیت های خاص اقتصادی و یا بخت و اقبال ، به رهبریت مطلوب سازمان نسبت داد؟
یا ...
آیا سازمانی که دارای عملکرد بسیار عالی است حاصل رهبریت بسیار خوب (و یا یک رهبریت اصیل ) آن است؟
یا...
اگر رهبر یک سازمان با عملکرد بسیار عالی را من برای سازمان و یا شرکت خودم استخدام کنم می توانم سازمان خودم را صرفنظر از شرایط استثنایی و یا بخت واقبال بد (اقتصادی) به یک سازمان با همان عملکرد تبدیل کنم؟
با این سئوالات میتوان یک ملاک برای تشخیص رهبری اصیل نیز تعریف کرد و آن اینکه اصالت یک رهبری بستگی به میزان تاثیر رهبریت او به عملکرد مطلوب و یا نامطلوب یک سازمان دارد.
شایدبرای شما جالب باشد که چرا این افکار در ذهن بنده شکل گرفته است. راستش را بخواهید من در طول ۲۵ سال تجربه کاری خودم همیشه با مدیرانی برخورد داشته ام که به دلیل شانس و اقبال به شهرت رسیده اند و این شانس و اقبال برای آنها خیلی مفید بوده وتوانسته اند پست های مهمتری را بدست بیاورند که اصلا شایسته آن نبوده اند. و همیشه این سئوال برای خود من بوجود آمده که چطور می توان موفقیت یک سازمان را به رهبری خوب یک مدیر نسبت داد. مورد بسیار جالبی را در ذهن دارم که بدلیل طولانی شدن مطلب صرفنظر کردم اما در صورت تمایل می توان آنرا در پست های بعدی برایتان شرح بدهم.
سلام دوست گرامی،
خوشحالم که سوالات خیلی خوبی در ذهن شما وحود دارد و شکل گرفته است. در حد مجال این وبلاگ مطالبی را درباره موضوعات مطرح شده توسط جنابعالی مطرح میکنم.
رهبری أصیل ریشهای حدودا ٢٠ ساله در تحقیقات رهبری سازمانی دارد، و اتفاقا بعد از مطرح شدن آن توسط يك مدير معروف، بسياري از افراد آكادميك پر كار و نظريه پرداز رهبري سازماني، تلاش هاي اوليه خود را صرف مفهوم سازي آن كرده اند. بر اساس فهم بنده از مطالعات سالهای اخیر، رهبری أصیل اشاره به فرایندی دارد که فرد رهبر به دلیل شناخت روشنی که از خود از ابعاد باورها، ارزشها و هیجاناتش دارد میتواند خود را بهتر رهبری کرده و در تصمیماتش عزم بیشتری داشته باشد، و از این طریق محیط با سطح اعتماد و مثبت بیشتری ایجاد میکند. فردی نیست که تقلید مدیر دیگری کند، بلکه متناسب با ویژگیهایش مدلهای خاص خود را انتخاب میکند. از اینرو چون کپی نمیکند، کارهایی که انجام میدهد درونی شدهاند، و صرفا بر اثر فشار جمعی آنها را انجام نمیدهد. لذا امکان الگو شدن توسط سایرینی که به دنبال پاسخهای منحصر به فرد هستند را افزایش میدهد. آیا رهبر أصیل همیشه موفق است؟ خیر. أصالت وی صرفا نشان دهنده «خود مستقل» أوست و کپی دیگران نبودن، و از اینرو اگر انتخابهای صحیحی انجام دهد، برای آنها عزم و أراده درونی لازم را خواهد داشت. آیا جانشین موضوعات دیگر در حوزه رهبری سازمانی است؟ خیر، بلکه تأکید بر ابعاد درونی رهبر سازمانی در کنار توجه به رفتارها یا سبك های رفتاری رهبران دارد. به عبارتی، سعی در پر رنگ کردن نقش درونی رهبر در کنار موضوعات رایج رفتارهای بیرونی و سبک رفتاری رهبر دارد.
درباره مطالعه بیشتر در اینباره در ژورنال Leadership Quarterly ویژه نامهای وجود دارد، که یکی از مقالات آن مرجع خوبی برای سوالات جنابعالی است:
http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S1048984305000263
سایر مطالب خوب جنابعالی، تا حدي به موضوعات متنوع ديگري از مباحث رهبری سازمانی بر میگردد که فراتر از اهداف این یادداشت است. حتما خوشحال خواهم شد که اگر مثالها یا مطالب خاصی مرتبط با اهداف این یادداشت خاص داشتید در اینجا مرقوم فرمایید تا شناخت بهتري از موضوع براي همه ايجاد شود.
موفق باشید
علوی
باتوجه به مطالب اخیر شما شاید بتوان یکی از نیازمندیهای کنونی ما در رابطه با اقتصاد مقاومتی را، نیاز سازمانها به رهبری اصیل دانست. رهبرانی که بخوبی توانمندی های خود را شناخته و بر اساس توانمندیهای خود تحولات عمیقی را در همه امور بوجود بیاورند. حتی در امور سیاست خارجی ما خصوصا در مذاکرات هسته ای شاید یکی از ضروری ترین نیاز های ما همین باشد که نیاز به یک رهبری اصیل در راس امور سیاست خارجی وجود داشته باشد.
از مثال های خوب در این زمینه می توان توانمندی های حاصل در زمینه پهباد و صنایع موشکی را نام برد که مدیران این صنایع با اتکا و شناخت کامل توانمندیهای خود در طول چند دهه گذشته این پیشرفت ها را تحقق بخشیدند.
ضمن تشکر از پاسخ شما، دسترسی به مقاله مذکور فقط از طریق خرید امکان پذیر است.
سلام
بسیار مطلب مفید و البته مهمی برای تفکر بیشتر است
چند سوال:
اول اینکه آیا این مفهوم به عنوان "ایده" یا "الگویی ایده آل" برای رهبری است به این معنا که بعنوان چشم اندازی برای نقش رهبری باید مورد توجه باشد یا اینکه سبک رهبری است با ویژگی های منحصر به فرد که آنرا از سایر سبک ها متمایز می کند و می تواند به عنوان یکی از سبک های مناسب رهبری در شرایط مقتضی خودش وجود داشته باشد؟
بر اساس همین منطق، آیا نمی توان بیان کرد که رهبری اصیل نه یک سبک بلکه یک متا-سبک رهبری است که در یک سطح انتزاعی تر نسبت به سبک های رهبری قرار دارد و فارغ از شرایط و نوع سبک رهبری می توان نسبت به اصیل بودن بحث کرد؟ مثلا رهبری مشارکتی یک نفر را می توان از منظر اصیل بودن بررسی کرد
و در نهایت و از منظری فلسفی تر، نقش یا جایگاه و نسبتش با انسان چه تاثیری در اصالت وی دارند؟ برای نمونه انسان اصیل در جایگاه رهبر لزوما رهبری اصیل است؟ یا رهبر اصیل لزوما انسانی اصیل است؟ و مفاهیم مهمی مانند قدرت و مناسبات آن آیا می توانند این اصالت را در جایگاههای مختلف تحت الشعاع قرار دهند؟
ممنون
سلام،
ممنون از ایدههای خوب شما. به نظرم درست برداشت کردهاید. اصیل بودن یک رهبر یک ویژگی فراتر، یا به تعبیر دیگری مبناییتر و درونیتر از سبکهای رفتاری اوست. مثال خوب شما هم اتفاقا میتواند کاربرد داشته باشد. استفاده از سبک مشارکتی توسط یک رهبر میتواند بر مبنای رهبری اصیل باشد یا نباشد. بسته به این دارد که استفاده از این سبک چقدر «آگاهانه و حاصل انتخاب» است، یا به دلیل تحت تاثیر قرار گرفتن محض. البته در عالم واقعی ممکن است این موضوع صفر و صد نباشد و در رهبران سازمانی مختلف به درجات گوناگونی باشد. ضمنا در این مثال، فردی که از رهبری مشارکتی استفاده میکند، اگر با اصالت انتخاب و استفاده کرده باشد، آن را به شیوهای اجرا میکند که با ویژگیهای خودش متناسب سازی کرده باشد، و نه به صورتی که مانند استفاده از یک روش کپی برداری شده باشد. به همین طریق رهبری تحولی یا تبادلی میتواند در کنار رهبری اصیل باشد یا نباشد.
درباره قسمت دوم مطالب جنابعالی، به نظرم یک انسان اصیل اگر به عنوان یک رهبر توسط دیگران شناخته شود، به دلیل اصالتش احتمالا دارای مکانیزمهای درونی خواهد شد که در موقعیت رهبری سازمانی نیز بتواند اصالتش را حفظ کرده و در یک فرایند به عنوان یک رهبر اصیل هم فعال باشد. البته لطفا توجه داشته باشید که همانطور که در ادبیات این حوزه تأکید شده است، «رهبر اصیل» با «رهبری اصیل» متفاوت است، و رهبری اصیل یک فرایند است که در آن موقعیت و پیروان هم وجود دارند. سوال بعدی اینکه آیا هر رهبر اصیلي یک انسان اصیل هم هست؟ سوال سختی است. به نظرم اگر پاسخ آن مثبت باشد، به این معنا است که با تغییر نقش آن فرد از رهبر سازمانی به نقشهای دیگر اجتماعی، فردی، یا خانوادگی همان مکانیزمهایی که در بستر سازمانی فعال بودهاند، این قابلیت را خواهند داشت که در بسترهای دیگر هم فعال شده و اصالت را از یک بستر به بستر دیگر هم انتقال دهند. احتمالا هم از منظر فلسفی و هم روانشناختی و نيز با توجه به متغير هاي زمينه اي قابل بررسی است. درباره این نکته جالب شما فکر خواهم کرد.
در تماس باشید،
علوی
با عرض سلام و احترام خدمت استاد گرامی و همه خوانندگان عزیز؛
بنظرم بار تربیتی مطلب وجه غالب موضوع است و بحثی اساسی و ریشه ایست که می توان از جنبه های مختلف به آن پرداخت.
مثل همیشه دقت و وسواس آقای دکتر را می توان در لابلای واژه ها جستجو کرد. بیش از همه خود صفت "اصیل" به دل می نشیند.
در ارتباط با سوالاتی که در انتهای مطلب طرح شد بنظرم اگر مفهوم مسوولیت را که در بند ۶ بصورت گذرا اشاره شده و و آنجا صرفاً در برابر پذیرش اشتباهات به کار گرفته شده است؛ گسترده تر کنیم و دامنه ای لا اقل به اندازه پاسخگویی به انتظارات جامعه برای آن قائل شویم ( که البته باید تعریف دقیقتری از "انتظارات" و "جامعه" را به توافق رسید، اما عجالتاً معنای متبادر شده به ذهن و در حد یک اجماع کلی را در نظر بگیریم) بشود در کنار سایر ویژگی ها که در متن به آنها پرداخته شده است "استاد اصیل" "دانشجوی اصیل"، "مدیر اصیل " و .... را تعریف نمود.
چند روزی هست که برای اولین بار این پست را دیدم و تا حالا چند بار با دقت خوندمش. هر دفعه چیزای جدیدی ازش متوجه میشم. همیشه یه تفاوتی را توی بعضی آدما نسبت به بقیه حس میکردم. اصالت و اون تعریفی از اصالت که داخل متن بود، مهم ترین منشا تفاوت بین رفتار افراد و میزان تاثیر گذاری اونهاست.
به نظرم اصالت یه شانسه که خیلی وقت ها افراد ذاتا ازش برخوردارن. همیشه دوست داشتم من هم اینطور آدمی باشم ولی خیلی سخته تظاهر کنی هستی. از طرفی، آدم اصیل نباید تظاهر کنه و رفتارش باید دقیقا بروز دهنده تفکرات و شخصیت اش باشه. خیلی پیچیده ست
مبحث سنگين و جذابي را با متني گيرا، آغاز كرده ايد. به نظرم انسان اصيل، به اصالت انسان و تكثر ارزش هاي منحصر به فردي كه هر آدمي مي تواند داشته باشد، معتقد است و به واسطه آن، لازم است شنونده خوبي باشد تا بياموزد و به راه نفوذ در مخاطب خود فكر كند. صميمانه موفقيتتان را آرزومندم
مطالب بسیار جالب ،روشن و جذاب بود.
سوال بنده از شما این است که، آیا میتوان گفت انسان اصیل همان انسان حرفه ای است یا خیر؟
با تشکر
سلام. ممنون از سوال شما. مطمئن نیستم که بتوان این دو مفهوم را با هم مقایسه کرد. اگر یک فرد حرفهای را به طور کلی اینگونه توصیف کنیم که کارش را خیلی خوب بلد است، آن را در بهترین شکل خود انجام میدهد، رفتارهای حرفهای شغلی را میشناسد، برای یادگیری ناشناختههای شغلیاش همواره تلاش میکند و برای دستیابی به نتیجه و رضایت مخاطب یا مشتریاش تمام تلاش خود را به کار میبرد، شاید از منظر بروز برخی ابعاد رفتاری، با یک فرد اصیل تشابهاتی داشته باشد. اما اصالت بیشتر یک جنبه درونی است که فرد را از دیگران متمایز میکند، و وی را وجودی میسازد که قصد دارد خودش باشد، هر چند از دیگران بیاموزد. با تشکر، علوی
جالب و مفید بود. ممنون
بسیار مطلب گیرایی است و موضوعی خیلی جالب. و قلم تان از همیشه شیواتر.
انسان اصیل
واقعا درسته انسان اصیل محکمه
انسان اصیل
باتشکر از جناب دکتر و توضیحات مفیدشان.بسیار استفاده کردم.
همچنین سوالات بزرگواران و پاسخهای جالب جناب دکتر را بسیار پسندیدم.متشکرم
سوال بنده این است که آیا می توان به طریقی جنبه های اصالت را در افراد تقویت کرد و این کار مخالف مفهوم منحصر به فرد بودن اصالت در افراد نیست؟
پاسخ: انسان اصیل
با سلام و تشکر از طرح سوالتان. تقویت اصالت با نوعی انتخاب های آگاهانه و مختارانه اخلاقی و ارزش آفرین ممکن است. اگر مختارانه باشد و فرد در کنار انتخاب گری اش با خودشفقتی این تمرین را انجام دهد مغایرتی با منحصر به فرد بودن ندارد. وقتی مختارانه و آگاهانه کاری را انجام می دهیم، ولو اینکه همراه با یادگیری از محیط بیرونی باشد امضای وجودی ما روی آن یادگیری می خورد. برای مطالعه بیشتر درباره این موضوع پیشنهاد می کنم در صورت تمایل به کتاب بازگشت به اصالت مراجعه فرمایید.
افزودن دیدگاه جدید