به نام خدا. از درس های پایه ای رهبری سازمانی لزوم توجه به مهارت های اجتماعی است. گر چه این موضوع را می توان از زاویه کارکردهای مختلف این نوع مهارت ها در یک محیط سازمانی بررسی کرد، در اینجا صرفاً و به اختصار به دو جنبه این موضوع که این روزها ذهن مرا به خود مشغول کرده است می پردازم.
برخورداری از هوش هیجانی کافی و مهارت های اجتماعی لازمه تعامل سازنده یک مدیر با سایرین و حل اثر بخش مسایل در یک سیستم اجتماعی مانند یک سازمان است. مدیران نمی توانند صرفاً در اتاق هایی در بسته و بدون تعامل با دیگران مسایل سازمان خود را به عنوان یک سیستم اجتماعی حل نمایند، زیرا بسیاری از مسایل سازمانی در هم تنیده با فرایندها و تعاملات انسانی درون این سیستم و از خروجی های آن است. تعامل با افراد بخشی از فرایند حل مسایل یک سیستم اجتماعی است که جز از طریق مهارت های اجتماعی حاصل نمی شود. حتی اگر ریشه ای تر به موضوع نگاه کنیم، شناخت و تعریف دقیق بسیاری از مسایل سازمانی جز از طریق تعامل با انسان ها و تلاش برای دیدن موضوعات از منظر آنها حاصل نمی شود. این رویکرد در رهبری تغییرات سازمانی بسیار ضروری است، به گونه ای که برخی رویکرد فرایندی و تعاملی را موفق ترین رویکرد در رهبری تغییرات پایه ای می دانند (Quinn & Sonenshein, 2008). مدیران برای ایجاد تغییرات پایه ای نیاز به همراه شدن با دیگران در مسیر تغییرات دارند، و خود آنها نیز در این فرایند ممکن است تحت تاثیر بخشی از این تغییرات قرار گیرند!
فقدان مهارت های اجتماعی مدیران می تواند موجب چالش های اخلاقی برای سازمان ها نیز بشود. فقدان تعاملات اجتماعی اثربخش مدیران با دیگران مانع درک احساسات و دیدگاه ها و درک تجارب درونی آن افراد از تبعات تصمیم گیری های مدیران می شود. زمانی که یک مدیر فاقد درک مشخص و کافی از تبعات تصمیم گیری ها و اقدامات خود بر دیگران است، و یا بدون درک دیگران صرفاً از زاویه افکار خود به موضوعات نگاه می کند، کمتر متوجه پیامدهای اقدامات خود بر زندگی آن افراد می شود. این وضعیت زمینه ساز ریسک های بزرگی برای ایجاد اقدامات غیر اخلاقی می تواند باشد، چرا که ممکن است یک مدیر به ناگاه مواجه با پیامدهایی غیر اخلاقی از تصمیمات خود بشود که قبلاً به آنها فکر نکرده و یا توجه کافی نداشته است. اما این بی توجهی می تواند موجب زیان های زیاد و غیر قابل جبرانی برای دیگران شود. به همین دلیل امروزه رابطه عمیق بین رفتارهای اخلاقی و مهارت های اجتماعی (به عنوان بخشی از هوش هیجانی) مورد تاکید است (Lee Zigler, 1998).
اینکه چگونه می توان مدیرانی انتخاب و تربیت کرد که دارای مهارت های اجتماعی کافی باشند، و یا اینکه در صورت وجود مدیرانی با مهارت های اجتماعی پایین، چگونه می توان آثار منفی آنها را به حداقل رساند، از موضوعات کلیدی هستند که هنوز در جامعه ما نیاز به توجه بسیار بیشتری دارند. متاسفانه برخی از بزرگترین خسارت ها ممکن است از مدیرانی ایجاد شود که بدون تعاملات انسانی لازم، فاقد توان حل مسایل سیستم اجتماعی خود بوده و موجب پیامدهای غیراخلاقی در سطح گسترده ای برای دیگران می شوند!
منابع
Quinn, R. and S. Sonenshein (2008). Four General Strategies for Changing Human Systems, in T. Cummings (Ed.), Handbook of Organization Development, Thousand Oaks, CA: Sage, 69-78.
Lee Zigler, R. (1998). The Four Domains of Moral Education: the contributions of Dewey, Alexander and Goleman to a comprehensive taxonomy. Journal of Moral Education, ۲۷ (۱), ۱۹-۳۳.
دیدگاهها
من این جمله را با تمام وجودم لمس کردم:
"زمانی که یک مدیر فاقد درک مشخص و کافی از تبعات تصمیم گیری ها و اقدامات خود بر دیگران است، و یا بدون درک دیگران صرفاً از زاویه افکار خود به موضوعات نگاه می کند، کمتر متوجه پیامدهای اقدامات خود بر زندگی آن افراد می شود"
کاش مدیران امروزه متوجه این مساله باشند که پیامدهای برخی رفتارها و و تصمیم گیریها و متاسفانه گهگاه رفتارهای ستیزه جویانه آنها چه تاثیراتی نه تنها در زندگی حرفه ای بلکه در زندگی شخصی افراد میگذارد.
سلام آقای دکتر علوی
پرداختن به این نکته بسیار به جا و مهم است. ما در پایان دورههای دانشگاهی مدرک می گیریم بی آنکه دگرگونی اساسی در منش و نگرشمان پدیدآمده باشد و مساله جایی مخاطره آمیزتر می شود که مکانیسمهای دفاعی کج و کوله شخصیتی هم در ما پابرجاشده باشند. با این مدرک ها در موقعیتهای شغلی هم برای خود و هم برای دیگران و سازمان دشواریآفرین میشویم. مسیرهای ارتقای انگلی و آویزشی تنها بخشی از این دشواری ها هستند.
با توجه به این که ما با موج پرشمار دانش آموختگان دانشگاهی روبرو خواهیم شد، پیشنهاد بنده در موقعیتهایی که امکان طرح بوده، این است که به عنوان بخشی مکمل آموزشهای رسمی و نیمه رسمی دانشگاهی و ضمن خدمت مهارتهای عاطفی-اجتماعی گنجانده شوند. شاید حتی زیرساخت آن بتواند کارگاههای فلسفه زندگی و پرسشها/گفتگوی فلسفی باشد.
سلام
تبعات اخلاقی که شما اشاره فرمودید برای من کامل روشن نشده است.
در واقع به نظرم برای درک روشنتر نیاز به مثال و مصداق دارم.
افزودن دیدگاه جدید